…
Category: خاطرات پسرم کسرا
الهی من…
شب از نیمه گذشته نمی دونم چرا خوابم نمی بره بابایی دوباره رفت سفر دلم گرفته شما آروم خوابیدی یادِ به دنیا اومدن اوفتادم …
مامانی وبابایی کسرا کوچولو قبلنا چون کسرا کوچولو خیلی کوچولو بود مسافرت نمیرفتن اگر هم میرفتن مهمونی نی نی شونو نمی بردن(به خاطر خودت بود…
در یک عملیات ضربتی روز دوشنبه مورخ 21 شهریور مامانی مجبور شد به دلیل بیماری(خودم)،کسرا کوچولو رو از…
…
دیروز تولد دختر دایی کوجولو من…
برای اولین بار…
امروز یعنی18 شهریور 8 امین دندون کسرا کوچولو هم…
پسر ناز مامان چند روز خیلی شدید به مامانی می چسبه و از بغلم پایین نمیاد حتی گاهی از بیرون که میام اجازه…
…
رفتیم دیدن زن دایی و دایی رضا (اونا تو یه شهر دیگه زندگی میکنن!)حالشون بهتر شده بود اما هنوز یکم ناراحت بودن البته…
با نیم ساعت تاخیر(از طرف خانم دکتر) بالاخره موفق شدم ایشون رو ببینم و در مورد پسر قشنگم …
امروز یه متن جالب با یکسری نکات آموزنده به چشمم خورد دیدم بد نیست واست بنو یسمش شاید یه روزی بتونه کمکت کنه …
وای خدای من دارم از خوشحالی بال در میارم یه خبر خیلی خوب…
وااااااااااااای خدای من دیروز رفتم خونه میبینم به آقا پسر وسط…
امروز 12 اردیبهشت روز معلم به تمام اساتید و معلم های عزیز این روز تبریک می گم به امید روزی…
الان ساعت حدود 6 عصر کسرا خوابه ومن یعنی مامانی کسرا دلم خیلی گرفته چون بابایی حدود یکساعت پیش مجبور شد به یه سفر کاری…
دوست دارم عزیزم