شازده کوچولوی ما داره بستنی میخوره به در و دیوار ومیزم میده… …
Category: خاطرات پسرم کسرا
…
امروز داشتم فکر میکردم چه روزای قشنگی از نوزادی کسرا رو من به خاطر درس و کار از دست دادم چقدر با کسرا…
امروز کسرا نسبتا اوضاع مناسبتری داشت خیلی کمتر از روزای دیگه وقتش با تلویزیون پر شد بیشتر با هم بودیم با هم نقاشی…
تازه داره یاد میگیره با لوگوهاش بازی کنه میتونه برج درست کنه ، پارکینگ واسه ماشیناش درست کنه و… امروز…
طلوع خورشید ساعت 8:30 روبروی در ساختمان …
در آشپزخونه رو بسته در میزنم میخوام برم تو میدونم یه خراب کاری کرده دیدم بعله ماکارونیارو یکی یکی در میاره…
کوچولوی…
یه زمانی کسرای مامان عاشق باب اسفنجی بود
سلام خوبی عزیز دلم چه خبرا؟منم خوبم اینروزا یکم سردرد دارم فکر کنم به خاطر هوای سرد اینجا باشه شماهم خوبی مشغول شیطنت…
شنبه اصولا روزکسرا و بابایی ِ . میرن بیرون ، باهم دوری میزنن ، گشتی اینور و اونور و برمیگردن خونه. بیشتر…
آره دیگه اینجوریاست ، همه مامانا از علایق جوجه هاشون تو سنین مختلف مینویسن ماهم گفتیم بنویسیم مشغول الذمه نباشیم اما…
دما 6 – درجه سانتیگراد و داره برف میباره اولین برف امسال با کسرا جون تصمیم گرفتیم بریم به مرغابیهای…
چه رابطه ای بین اعصاب من و ضربان قلب تو هست که وقتی من ارومم تو هم میری سرگرم خودت میشی…
چه دعایی کنمت بهتر از این گریه ات از سر شوق خنده ات از ته دل نبود هیچ غروبت غمگین …
…
کسرای من عزیز دلم …
liseberg دیشب یعنی 23 نومبر رفتیم شهر بازی گوته بورگ(شهری که ما توش زندگی…
خوابای خوب ببینی عزیزم