اسپانیا صرفنظر از تفاوتهایی که به واسطه قرار گرفتنش تو اروپا داشت جز محدود کشورایی بود
که خیلی شبیه ایران بود!
از لحاظ فرهنگ رانندگی، غذاهایی که میخوردن، میوه هاشون ،پوشش گیاهیش…
واقعا آدمُ یاد ایران می انداخت.
بعد از ماه ها برف و سرما و بارون یک هفته استراحت تو شهر ساحلی و زیبا بارسلونا به زندگی امیدوارمون کرد
جای همه دوستان خالی
همسفر خاله نازلی و بچه ها بودیم ، هماهنگ کردن بچه ها و کل کل با سه تا پسربچه شیطون
اصلا کار راحتی نبود.
اما تجربه خوبی بود، مخصوصا واسه ما که همیشه تنها رفته بودیم مسافرت.
بچه ها هر دوشون از کسرا بزرگتر بودن و این موضوع چالش بینشونُ بیشتر میکرد!
کل کل کی بزرگتره و کی قویتره پایه ثابت تمام بحثاشون بود
کسرا دلش میخواست باهاشون بازی کنه
اما این حس که نباید با بچه های کوچیکتر بازی کنیم یکم شرایطُ سخت میکرد
تلاش من و بابایی هم واسه سرگرم کردن کسرا همیشه کارساز نبود و این مشکلُ دوچندان میکرد
البته همیشه اوضاع به این بدی هم نبود لحظه های خوبم زیاد داشتن..
اکثر اوقات کنار ساحل بودیم، چون تصمیم گرفته بودیم جبران آفتاب نداشته سوئدُ بکنیم
و البته با وجود این سه تا وروجک خیلی هم حق انتخاب نداشتیم ، با توجه به تجربه سفرای قبلی سه چهار
جا رو انتخاب کردیم که ببینینم و مابقی اوقات در خدمت این سه مرد کوچک بودیم
شهر پر بود از کلیسا های بزرگ و کوچیک ، پر از ساختمانهای زیبا با معماری های خاص و عجیب و غریب.
پر از کافه های دنج و رستورانای شیک.
ساعتها و روزها میتونستی تو این شهر قدم بزنی و لذت ببری…
بسیار شهر قشنگی بود از اون شهرا که یاد آدم میمونه، مثل برلین و آمستردام.
شهر زنده ای بود مخصوصا که طرفای صبح خیلی گرم میشد و مردم شب غوغا میکردن
همیشه بارسلونا رو به خاطر تیم بارسلونا خیلی دوست داشتم.
همیشه دلم میخواست این شهرُ ببینم
یکی از بهترین وقتای ممکن هم اونجا بودیم ! ۶ام ژوئن که با یوونتوس مسابقه داشت و قهرمان اروپا شد.
وااای چه خبر بود تو شهر…
اینم سه مرد بارسایی (بارسلونایی) ما
از لحاظ اقتصادی خیلی کشور قوی نبود، فقیر هم نبود اما مردم مشکلات اقتصادی داشتن و این کاملا مشخص بود
با وجود این همه توریست و صادرات و بنادر و …
مشخصه که نبود یه سیستم کارآمد مالی مردم رو تو این شرایط قرار داده، چون به اندازه تمام جمعیت
سوئد فقط توریست داشت! تمام میوه سوئد وکشور اسکاندیناوی از اسپانیا میاد ولی …
اینجا یکی از همون بنادر تجاریش بود، عظمتی داشت!
مخلص کلام سفرخوبی بود،گفتنی و نوشتنی زیاده ، فرصت و حوصله کم.
همین چند خط هم محض یادگاری کافیه.
پایان بخش پستمون هم میذاریم واسه پدر و پسر زندگیم بر فراز شهر زیبای بارسلونا
امیدوارم تمام روزاتون گرم آفتاب تابستونی باشه و دلتون خوش
و لبریز آرامش