روزای بارونی انگار تمومی نداره ، اما زندگی خیلی در قید و بند آب و هوا نیست، جریان داره و میگذره!
ما و پسرکمون هم با این جریان در حرکتیم .
کسرا میره مهد، کما فی سابق گاهی خوب و خندون گاهی با اخم و غر غر!
چند روز پیش با بابایی رفته مهد، مونیکا گفته میخوایم بریم جنگل ، بابایی واسش بارونی پوشیده، مونیکا گفته نه
در بیار سویشرت بپوش با اون لباس عرق میکنی!
همین چهار کلمه حرف باعث شد جوجه ما بزنه زیر گریه و داد و بیداد که من اصلا مهدُ دوس ندارم و…
عصر رفتم مونیکا نبود به "ا ِمی" گفتم که به مونیکا بگه اجازه بده کسرا هر چی میخواد بپوشه!
فردا صبح که اومدم مونیکا صدام زد و گفت من نمیتونم مقراراتُ واسه کسرا عوض کنم چون گریه میکنه
یا نق میزنه کسرا باید قبول کنه!
خیلی منطقی ، روان و سلیس بهش گفتم من همیشه به کسرا میگم که باید به حرف شما گوش کنه
اما میخوام به شما هم بگم که بهش اجازه بدید خودش انتخاب کنه لباسشُ!
کسرا کشور شما، آب و هوای شما و شرایط زندگی اینجا رو هنوز نمیدونه باید تجربه کنه!
زمستون میگه گرممه!تابستون میگه سردمه .به قول مولین اصلا شاید این بچه ما خونگرمه! تاکید کردم
من به شما و تجربه شما احترام میذارم اما ازت میخوام که اجازه بدی کسرا
احساس بهتری نسبت به خودش ، لباسش و اینجا داشته باشه!گفتم و گفتم و گفتم تا
قبول کرد !
و بعد از نیم ساعت حرف و بحث بغلم کرد و گفت خوشحالم که ما تو رو میفهمیم و تو هم ما رو!!!
نتیجه بسیار خوب بود! اومدم دنبال کسرا دیدم با زیرپوش داره تو حیاط میچرخه!
حالا همه بچه ها کلاه و کاپشن دارن!!!
میدونین سوئدیا یا حرفی نمیزنن اگرم زدن پاش وایمیستن پس باید قبل از حادثه(قبل از زدن حرف)جلوشُ بگبریم!
ولی دوسشون دارم خیلی آدمای ماهی هستن(چشمشون نزنم)
اما بگم از روزگارمون که این هفته تو یوتبری هفته فرهنگه،برنامه های مختلف از فرهنگ ها و کشورهای مختلف!
غذا ها و خوراکیهای جورواجور!
از همبرگر کانگورو و کوروکدیل گرفته تا غذاهای برزیلی و هندی!!! کنسرت و برنامه های موسیقی زنده.
خلاصه هر چی که فک کنید .
دیروز عصر رسیدیم بریم ،خیلی شلـــــــــــــــــــوغ بود اوه اوه اوه.
لاله خواننده معروف ایرانی الاصل سوئدی هم کنسرت داشت! غلغله بود! نمیدونین چه جمعیتی اومده بود!
سوئدیا لاله رو خیلی دوس دارن! دو ساله که بوده اومده اینجا، سی ساله اینجاست و فقط آهنگای سوئدی میخونه!
فارسی بلده اما با لهجه!
با خودم فک میکردم خانمای ایرانی تو دنیا مدال میگیرن،هنر خلق میکنن در یک کلام غوغا میکنن بعد تو اون کشور
دقیقا داریم با زن ایرانی چه میکنیم من نمیفهمم والا!!!؟؟؟
بگذریم!
کودک ما تو اون هیاهو نقاشی کشید، بازی کرد، از تونل آب رد شد، با چسب و چوب برج درست کرد و آخر شبم
خیلی اتفاقی سر از یه رستوران ایرانی در آوردیم و جاتون خالی چلو کباب خورد.
الهی
دلی ده که در حرص و آز بر ما باز نشود و قناعتی ده که چشم امید ما جز بروی تو باز نشود.
دستم گیر که دست آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم.
الهی
فرمودی که در دنیا بدان چشم که در توانگران می نگرید ، بدرویشان و مسکینان نگرید.
تو کریمی را والاتری که در آخرت بدان چشم که در مطیعان نگری در عاصیان نگری.1
لحظه هاتون لبریز حضور حق
—————————–
1 – خواجه عبدالله انصاری