هفته پیش یه جشن کوچیک به مناسبت تموم شدن سال تحصیلی واسه بچه ها تو مهد گرفتن!
شعر خوندن و هنر نمایی کردن!
نقاشیای بچه ها رو به در و دیوار زده بودن، هر کدوم از این فسقلی ها هم هر هنری که داشت رو میکرد!
از حلقه میپریدن ! کله ملق میزدن!
از روی طناب میپریدن …
خلاصه خیلی مختصر و مفید فارغ از هر تجملی با یه سری کارای ساده اعتماد به نفس بچه ها رو بردن بالا!!
هدف فقط تشویق بچه ها بود و بس!
بسی خوشمان آمد
کسرا یکم تو خوندن شعر مشکل داشت اصلا روش نمیشد
بیاد ،میرفت اون عقب واسه خودش بازی میکرد، گاهی هم تو بغل من مینشست.
اما بهش یاد داده بودن از یه حلقه بپره، با خوشحالی و افتخار پرید و همه واسش دست زدن!
کار جالبی بود بدون استرس و رقابت ! پر از تشویق و اعتماد بنفس.
یه مسابقه هم ترتیب داده بودن!
یه مسیر دو کیلومتری رو با ربان قرمز علامت گذاری کرده بودن، به بعضی درختا
یه سوال چسبونده بودن که باید میخوندیم و از بچه ها میپرسیدیم و جواب میدادیم
مامان لینیا واسمون ترجمه میکرد!البته کسرا جواب هیچ کدومُ بلد نبود!
سوالا خیلی باحال بودن:
اگه به کمک نیاز داشتید به چه شماره ای زنگ میزنید!
یا مثلاکدام یک پشگل گوسفند ِ!! باور کنید سوال همین بود!
اسم این حشره چیه؟
….
بعله از قرارمعلوم اینا رو به بچه ها تو مهد یاد میدن!
اینم شاهکار نقاشی پسر کوچولو ِ من
اون پایینیه
بهشون جایزه هم دادن! یه لیوان!
کسرا زودتر از همه افتتاحش کرد و توش آب خورد
دوشنبه گذشته۲۳ ژوئن با مونیکا یه جلسه داشتیم در مورد سالی که گذشت!
من نتونستم برم بابایی تنها رفته بود!
در مورد اعتماد به نفس کسرا و شرایطش تو خونه حرف زده بود و شرایطش تو مهد!
"مونیکا میگفت این روزا بهتر شده میتونه با بچه ها مخالفت کنه نظرشُ بگه، ما از این قضیه خوشحالیم
چون مخالفت یه قدم به سوی استقلال و اعتماد بنفسه!
مولین دیگه تو این مهد کار نمیکنه!
"تیو" و "می یِس " دو تا از دوستای کسرا هم میرن پیش دبستانی و سال دیگه اینجا نیستن!"
اینجا یه موضوعی خیلی مهمه و اون توضیح شرایطی که شما قراره توش قرار بگیرید!
مثلا سال دیگه ما این تغییرات ُ داریم اومدید دیدید تعجب نکنید!
آدم ُ آماده میکنن! شب نمیخوابن صبح پاشن یه نفر جدید بیاد ، یه نفر بره ،قانون عوض شه و….
نه ! همه چی رو به شما از قبل میگن البته گاهی هم پیش میاد که یه تغییر یهو اتفاق میافته که بهش
میگن شرایط بحرانی!
اما معمولا همه چی از قبل برنامه ریزی شده و بهش فکر کردن!
در کل از حرفایی مونیکا به نظر می اومد از شرایط راضی ِ و کسرا هم خوشحال به قول مامانم
"شاید دعاهای من ِ خسته اثر کرده"
این من شامل خیلی ها میشه ، ممنونم از همه
مخصوصا از خدایی که هیچ زمان تنهام نذاشت