خسته که باشی گاهی پناه میبری به آینده، به عبور از این دوران.
خیال پردازی میکنی، تجسم میکنی و میسازی واسه خودت دنیایی از جنس آرامش!
شاید هیچ زمان هم اتفاق نیافته، اما همین که از این هیاهو دورت میکنه ، خودش نعمتیه.
بال و پر میدی به خیالت و میذاری بر ِ ، بر ِ ،اونقدر دور بر ِ که برسه جاییکه حتی ندونی اونجا کجاست!
یه جا پر از نور و شمع و گل!
پر از شادی و حس خوب، یه موزیک ملایم و….
از بین این دنیای پر زرق و برق دلم این شبُ میخواد ،دلم میخواد باهات برقصم بیخیال تمام دنیا،
تمام گذشته و تمام دلشوره ها .
شاید این شبی باشه که احساس کنم تو رو دارم میدم به دست آینده و از این لحظه به بعد دیگه دست من نیست،
مال منم نیست ،کنار منم نیست .
ببوسمت و بگم برو خدا پشت و پناهت.