ما روزا یه سری جریانا داریم،شبا یه سری مکافاتا…
این شازده ما پریروز عصر تا ۸ شب خوابید،بعدش نتیجه چی شد؟
سرویس شدن دهن مامانی تا ۱صب دیگه رفتم خوابیدم باباش تا ۳ کنارش بیدار بود!
دیدم تو خونه بند نمیشه گفتم بپوش بریم دچرخه سواری
حالا از تاریکی هم میترسید،هر چی میگم من هستم مامانم تو بیا نترس
اما انگار نمیتونست اعتماد کنه!بهر حال رفتیم؛ دوتایی ساعت ۱۰ شب زدیم بیرون.
یکم دوچرخه سواری کرده…
یکم دنبال قورباغه بدبخت دوییده
اینجا هم مثلا داره با دوربینش دنبال قورباغه میگرده
یه عکسم از قورباغه اش گرفتم اما خیلی واضح نیست
گفتم بریم پارک بلکم خسته شه زودتر برگردیم
دیدم نه این خسته بشو نیست ،اومدم خونه باباشُ بیدار کردم گفتم این بچه اااااات تحویل شماااااا و
تخت گرفتم خوابیدم.
فردا صبم پاشدیم و دوتایی رفتیم پیکنیک
ادامه دارد….