من همیشه فک میکردم خانمایی که پیر شدن دلمه درست میکنن
ینی این تصور من از بچگی بوده…
اما دیروز وقتی خودم درست کردم یه لحظه مکث کردم،ینی من پیر شدم!
شایدم کلا فرض مسئله از اول اشتباه بوده!!!!
بگذریم ،این دلمه مامان سودابه که البته آقا کسرا لب نزد…
امروز بابایی نرفت سر کار و کلی خوشبحال ما شد.
رفتیم با هم جنگل نوردی.
جیگر سیخ کردیم و رو آتیش پختیم.
در کمال تعجب کسرا هم از جیگرا خورد!
کلی هم با آتیش و چوب(رفیق دیرینش) بازی کرد و خوش گذروند
با هم مسابقه گذاشتیم کی میتونه کاج بیشتری بزنه به درخت خشک وسط جنگل
مامانی که کلا صفر،حتی نتونستم ثابت کنم که میبینم(آخه بابایی شک کرده بود!)
روز لذت بخشی بود، واقعا خوش گذشت،جامون خیلی دنج و خوب بود،جای همه خالی.
اینم فیگور نهایی آقا کسرا
خدایا ممنونیم