اینروزا که هوا خوبه ، ما هم حداکثر استفاده رو ازش میبریم.
.کسرا هم راحت قبول میکنه میاد بیرون
ولی کارش به کاره همه کس و همه چی هست!
اون "چی "معروف هم جاشُ داده به "چرا"!
خانم داره چیکار میکنه؟ داره دوچرخه سواری میکنه.
چرا رکاب نمیزنه؟ اینجا شیبه لازم نیست رکاب بزنه.
چرا شیبه؟ چون سطح زمین بالاتره!
چرا ؟ خدا اینجوری خلق کرده.
چرا؟ خوب لابد اینجوری خوشگلتره!
چرا…؟ چرا…؟
این مکالمه تا جاییکه من بگم :کسرا اونجا رو ببین چه پرنده قشنگی
یا چه میدونم چه ابر قشنگی ، همچنان ادامه خواهد داشت…
سوار اتوبوس شدیم میگه "مامان چرا اتوبوس داره دنده عقب میره؟"!!!
خنده مُ جمع کردم ، واسش توضیح دادم ، شما برعکس نشستی پسرم و گرنه اتوبوس درست میره.
میگم: دستتُ اینجا نذار ماشین میزنه بهش کنده میشه!
میگه: خوب یه دست دیگه که دارم!
میگم: آخه با یه دست نمیشه ، میگه : "دوتا دهن که ندارم!!!!"
به عمرم اینقدر قانع نشده بودم ، استدلالت تو حلقم فسقلی ، این منطقش به باباش رفته باور کنید.
تازگیا خیلی شیرین زبون شده و مثل بلبل حاضر جوابی میکنه
دوباره با پینوکیو سرگرمه ، یه بار صبح نگاه میکنه یه بار شب من باید
داستانش واسش تعریف کنم
لاکپشتشُ بغل کرده(اسمش لاکیه) داره پینوکیو نگاه میکنه
خدایا شکرت