در یک عملیات ضربتی روز دوشنبه مورخ 21 شهریور مامانی مجبور شد به دلیل بیماری(خودم)،کسرا
کوچولو رو از شیر بگیره
واقعا متاسفم خیلی دلم می خواست حداقل تا18 ماهگی شیرت بدم اما نشد
البته باز خوبه تا 14 ماهگی تونستم بهت شیر بدم اما بقیه اش نشد دیگه!!!
با یکم چسب و مقداری باند سر آقا کوچولو رو گول مالیدم و گفتم می می نیست
به خاطر مریضیم رفتیم خونه مامان بزرگی و زمانیکه تصمیم گرفتم
شمارو از شیر بگیرم به مدت سه روز سر کار هم نرفتم !
روز اول از صبح خوب بود بدک نبود هرازگاهی می می ،میگفت منم نشونش
می دادم ومی گفتم اوخ شده تعجب می کرد و می رفت گاهی هم بچم طفلک سرش
می گرفت تکون می داد
ظهر شد و موقع خواب آقا کسرا …
گریه ،جیغ ،می می …دل سنگ آب می شد هر چی من می گرفتم هر چی مامان می چرخوند
فایده نداشت که نداشت…
دیدم چاره ای نیست گذاشتیمش تو ماشین و رفتیم بیرون آخی سر کوچه نرسیده خواب رفت.
و این ماجرا به مدت سه روز ادامه داشت تقریبا می شه گفت اصلا اذیت نکرد
شاید علتش این بود که کسرا شیشه رو از روز اولی که بدنیا اومد می گرفت و این کار منو
خیلی راحتتر کرده اماموقع خواب واویلا بود.
دیگهتقریبا عادت کرده شاید در روز فقط یه بار اونم موقع خواب بگه
می می و وقتی من شیشه رو واسش میارم دیگه اصرار نمی کنه.
الان غذا می خوره با شیشه شیر می خوره و روی دستم تکونش می دم و خواب می ره
ساعت خوابش عوض شده ظهر ساعت4 و شب ساعت11 در حالیکه
قبلا ظهر ساعت 2 و شب 9 می خوابید.
اما الان باید اینقدر بازی کنه که خیلی خسته شه خواب بره
موقع خوابیدن گریه می کنه آخی خوابش میاد و خواب نمی ره گریه می کنه!!!
این هم عکس یک عددکسرا چند روز بعد از این ماجرای از شیر گرفته شدن!
تاب می خوره وسوت میزنه!!!
عین خیالشم نیست…
باز جای شکرش باقیه که نه خیلی اذیت شد نه من اذیت کرد
خدایا بازم ممنون
این هم گذشت و تموم شد…