من نمیدونم تو شام این بچه چی میریزیم که این حرفا نصف شب به کله اش میرسه
اومده میگه، مامان اگه من به حرفت گوش میدادم چی ازم میخواستی؟سه تاشُ بگو
اینقدر از سوالش تعجب کردم که تا چند لحظه هیچ جوابی واسش نداشتم
دلم میخواست خیلی چیزا بهش میگفتم،
مثلا نذار آدما اذیتت کنن، از داشته هات لذت ببر و حسرت چیزی رو نخورد،
بدون دنیا میگذره نه سختیش میمونه نه خوشیش.
همیشه به خودت امید داشته باش، بزرگ فک کن و با آدمها مهربون باش.
اما هیچکدومُ نگفتم چون فک کردم الان زوده درگیر این حرفا شه، بهرحال زندگی
همشُ به موقع یادش میده
به جاش گفتم
– سنتورتُ خیلی تمرین کن که عالی بزنی.
-عصبانی نشو و گریه نکن.
-همیشه شاد باش و حسابی بازی کن.
در جوابم گفت نایس!
قیافه من
قربون این نایس گفتن شما من برم