خیلی وقته در مورد کسرا اینجا چیزی ننوشتم، نمیدونم از وقت کمِ منه یا از نبود موضوع واسه
به اشتراک گذاشتن! هر چی که هست منُ از اینجا خیلی دور کرده.
البته بزرگ شدن کسرا هم دلیل مضاعفی شده که نمی دونم چی بنویسم
یا چطوری بنویسم! حتما اگه روزی دوباره یادگرفتم ، شروع میکنم به نوشتن.
از این توضیحات که بگذریم،
اوضاع کسرا بد نیست ، داره بزرگ میشه، حال و هوای اینروزاش یکم نامتغییره.
اما بیشتر آرومه . اوایلی که مدرسه رو شروع کرده بود خیلی ناجور بود اما الان بهتره.
ولی کماکان با خودش درگیره.
تو مدرسه یه جور درگیره تو خونه یه جور دیگه.
احساس میکنم اعتماد بنفس کافی واسه لذت بردن از لحظه هاشُ نداره.
فعلا نمیتونم کمکش کنم امیدوارم بزرگتر شه و من یواش یواش بتونم روش تاثیر بذارم.
اینجا بچه ها از هفت سالگی کلاس اولُ شروع میکنن الان پیش دبستانیه.
کلاس زبان مادری هم میره که البته هنوز الفبا رو واسش شروع نکردن. در واقع یک سال از همسن و سالاش
تو ایران عقب تره.
اتفاق قابل عرض دیگه ای نیست جز روزمرگی و زندگی …