سلام پاییزی ما را پذیرا باشید بعله پایـــــــــــــــــــیز اومد !خیلی آروم و یواش
اما سرد و بارونی!با رعد و برقایی که برق از کله آدم میپرونه! آنچنان بارونای سیل آسایی میاد
که انگار دوش آب باز کردن! سه ثانیه هم بیشتر طول نمیکشه اما همون سه ثانیه ،اگه سقف پیدا کردی،
کردی! وگرنه فاتحه ات خونده است!
میبینید؟یه همچین جای باحالی زندگی میکنیم مااااااا
نمیدونم چرا عادت کردم ب بسم الله گزارش هوا شناسی بدم! بگذریم
امروز (۲۲ آگوست)بعد از مدتها با مونیکا موفق شدیم تو مهد واسه کسرا تولد بگیریم! یعنی در واقع هفته پیش
می خواست با یکی از بچه ها بگیره که من در نقش مادر خانواده گفتم نه!
واسه کسرا تنها تولد بگیرید! به قول ما کرمونیا شِریکیو نداریم
میوه و پاپکورن بردم مهد و واسش یه جشن مهدکودکی گرفتیم
هر بچه ای که تولدش باشه عکسشُ میذارن تو این قاب و سنشُ مینویسن!
اون پایینم به سوئدی نوشته "مبارک"(grattis)
علاوه بر هواشناسی اصرار دارم بهتون سوئدیم یاد بدم!!!!
محتویات میز: میوه ، شمع روی یه ماشین(در راستای ممنوع بودن شیرینی در مهد کورک)
پرچم سوئد، تاج پادشاه که میذارن رو سر بچه ای که تولدشه واسه بالا بردن اعتماد به نفس!
پاپکورن و آبمیوه
آقا کسرا به عنوان میزبان این چرخ دستی رو حمل میکنن و از مهموناشون پذیرایی میکنن
این کادویی که تو مهد بهش دادن، تولدشُ تبریک گفتن و اسم مربیاشُ روش نوشتن
البته همه چی به همین خوبی که میبینید نبود و قبل از رفتن به مهد یه دعوای کوچولو ِ مادر و پسرونه
هم داشتیم. من میگفتم باید بلوز بپوشی و این فسقلی میگفت نه!نمیخوام!همین رکابی خوبه!
میدونم الکی بهش گیر دادم خودم به اندازه کافی عذاب وجدان دارم و کلی گریه کردم
که آخه چرا امروز ، روز بچه رو خراب کردم
اما باز شکر خدا حرف خودشُ به کرسی نشوند و با همون لباس رفت. حداقل آخرش حالش خوب بود
گفتم چیکار کنم از دلش در بیاد؟
…….
خیلی خوشحال شد، مخصوصا از هدیه!
خودتون ببینید