این روزا هیچ اعتباری به هوای سوئد و حال من نیست!
هر دوتاش بدجور دستخوش تغییر و نوسانه!
گاهی آفتابی و صاف، گاهی بارونی و دلگیر، گاهی هم رعد و برق میزنه و….
هوای بیرون بارونی باشه آدم یه سرپناه داره میاد زیر سقف خونه اش اما وای از روزی که هوای خونه
بارونی باشه ، کجا ببرم خودمُ!
بگذریم
دیروز بعد از چند روز ِ بارونی، هوا خیلی عالی بود زدیم بیرون.
گفتم کسرا میخوایم بریم گردش.
نمیدونم از کجای این حرف فک کرده بود که میخوایم بریم پارک که بازی کنه و
وقتی دید نمیریم، بنای ناسازگاری و غر زدنُ گذاشت!
راه نمیرم! خسته ام ،اینجوریم ، اونجوریم و….
نهایتا دیدم نه نمیشه، یک ساعت بعد برگشتیم خونه، خسته تر و کسلتر از قبل!
دیگه این شد که تصمیم گرفتیم امروز بمونیم خونه! البته هوا هم خیلی خوب نبود.
واسش یه نردبون از ایران آورده بودم ، که بابام درست کرده بود! آویزون کردیم تو اتاق.
باهاش خوشه، واسه روزایی که هوا خوب نیست و بیرون نمیتونه بره و تاب بازی کنه خوبه!
این روزا خیلی جدی و مداوم کارتن Ice Age (عصر یخبندان) نگاه میکنه هر چهار قسمتشُ از بس دیده
من سرسام گرفتم.
گاهی عصرابا هم میریم قدمی میزنیم و بر میگردیم! گاهی هم اینقدر همدیگرو میجویم که یکیمون خسته شه
بابایی این روزا خیلی حوصله نداره،خیلی خسته است ، نمیدونم از فصل بهاره یا چون کارش
زیاده؟! هر چی هست امیدوارم به زودی سر حال شه
خداوندا:
دلم بسان قبله نماست
وقتی عقربه هایش به سمت ''تو" می ایستد
آرام میشود …1
—————————————-
http://payizi65.blogfa.com/ -1