روزی از این روزای ما

 

 

روزاتون گرم از پرتو خورشید و مملو از سلامتی ،خنده و شادی .

سلام، خوب هستید؟

امیدوارم ایام به کامتون باشه و دل  ِخوش مهمون خونه هاتون.

ما هم خوبیم شکر خدا، درگیر سرو سامون دادن اوضاع پیرامونموووووووووون!

کماکان کسرای من در مهد رفتن مشکل داره و بعد از یک هفته که مامانی کنارش مونده بود

 امروز واسه دومین بار در میان دریایی از اشک و آه از مامانش جدا شده و مامان برگشته خونه .

واسمون دعا کنید که بمونه و من بتونم به ادامه زندگی برسم،

 مثل سابق دیگه بیکار نیستم بتونم پیشش بمونم!

دیروز که اومد خونه یکم بد اخلاق بود ،میدونم مهد باید و نباید زیاد داره و خیلی بهش خوش نمیگذره اما…

از این بحث تکراری که بگذریم کسرا این روزا به سرعت در حال بزرگ شدن .

چشمم کف پاش خیلی خیلی شیرین زبون شده!

آخر همه جمله هاش میگه "آخه".

باید از این طرف بریم آخه.

چرا این کارو کردی؟آخه

اون داره چیکار میکنه؟آخه

اینا ماله منه آخه…

دقیقا "آخه" کار نقطه رو تو جمله های کسرا میکنه.

وقتی میگه آخه ینی جمله تموم شد!

تقریبا تمام حروف رو درست تلفظ میکنه ، کلمات رو کامل و درست میگه. اگه بلد باشه البته!

با "فیریا" گربه همسایه هم حسابی جور شده!

تو هر شرایطی که باشه اگه "فیریا" بیاد تو حیاط میدو ِ میره پیشش.

اوائل میترسید نازش کنه اما دیگه با هم رفیق شدن

البته دوستی از نوع کسرا یا همون خاله خرسه خودمون دیگه،

دیروز تا چشم از برداشتم دیدم داره به زور هولش میده ! میگم چیکار میکنی ؟

میگه دارم کمکش میکنم از درخت بره بالا!!!!!!!

 

 

اما بگم از تعطیلات آخر هفته مون که عمو اردلان اومد پیشمون و زدیم بیرون

هوا بهاری بهاری بود

از اون معدود روزای آفتابی و قشنگ سوئدimages/a155240145534.gif

 

                   

 

بساط جوجه کباب و باربیکیو…

خوب بود واسه خودش روز قشنگی شد.

 

 

کسرا بود ، آب بود، چوب بود و…

دیگه خودتون حدس بزنید چه خبر بود!

 

 

تمام تلاششُ میکرد که بتونه ماهی بگیره.images/a155240145534.gif

 

 

من نمیدونم از کجا نخ پیدا کرده بود، سعی میکرد بندازه تو آب که ماهیا بیان و مثلا تو قلابش گیر کنن!

 

 

کسرا و عمو اردلان ، لمیده در آفتاب بعد از ظهر بهاری…images/a155240145534.gif

 

 

                                     خدایا ممنونم به خاطر همه چی ، به خاطر  سلامتی ، آفتاب و زندگی