نمیدونم چه حکایتیه که من از شنیدن کلماتی که تو به فارسی میگی
بیشتر ذوق میکن،تا تکرار کلمات سوئدی و بعضا انگلیسی!
از تو حمام داد میزنی با شوق و ذوق که مامان من جایزه میخوام!
پرسیدم جایزه چی میخوای ؟
– عیدی!
– عیدی دیگه چیه؟
با داد و بیداد ،عیدی میخوام خووووووب!
موندم تو این کلمه رو از کجا شنیدی!
اصلا کی بحث عید پیش اومده که تو بدونی چیزی به اسم عیدی هم هست!
چی بگم والا…
اما خوشحالم،خوشحالم که زبون فارسی رو داری یاد میگیری…
اینروزا سرماخوردگی پسر کوچولوم بهتر شده شکر خدا ،اما حالا دیگه نوبتی هم باشه نوبت بابایی!
یه چند روزیه که پدر خانواده هم به جمع سرماخورده ها پیوستن!
امیدوارم زود ِ زود خوب شه .
یک ماهی بود مونیکا رو مخ من راه میرفت که overal (لباس سرهمی) کسرا تنگه
بچه نمیتونه توش بالا پایین بپره، یکی دیگه باید بخری!
میخندید میگفت اینُ بذار واسه بچه بعدی…
overal اینجا خیلی گرونه اما بلاخره دیروز یه دونه پیدا کردم که هم سایزش خوب بود
هم یه تخفیف 50% تپل خورده بود،ذوق مرگ ، خریدم واسش !
این تنها عکسی که از کسرا و overal جدیدش دارم
کلا تنها عکسی ِ که از کسرا دارم!
یه اسم سرخپوستی واسه کسرا انتخاب کردیم،میتونید حدس بزنید؟
" خوابیده در برف "
نیم ساعت پیش داشتم با گوشیم ور میرفتم اومده میگه گوشیتُ بده!
بهش ندادم،دیدم پکر شد،خواستم منت کشی کنم بدون اینکه نگاش کنم گفتم، دوست دارم.
حاضر جواب گفت:"اول گوشی رو بده بعد دوسم داشته باش"
دو دستی بهش دادم!باباش گفت دادیش؟گفتم تو بودی با این حرف نمیدادی؟!!!
وروجکم،
غربت اونجاست که صدای نق نقای تو نیست ، اونجایی که ضربان نبض تو نمیپیچه
خوشحالم که در مام وطن با تو هم نفسم
خدایا ممنونم