ما اینروزا…

 

 

 

دیروز به خاطر یه اشتباه کوچیک در تقویم محترم میلادی بچه رو بردم مهد و

دیدم ای دل غافل مهد تعطیل!

قبل از کریسمس مونیکا به من گفته بود که۷ ژانویه تعطیلیم و از هشتم کسرا رو بیارید.

نمیدونم چرا فک کردم هشتم میشه سه شنبه!

خلاصه که رفتیم و برگشتیم.

البته یکم نگران هم شدم ،گفتم نکنه مهدش جابه جا شده و از اینجا رفته!

آخه قرار بود یه اتفاقاتی بیافته!

اما نه ،همه چی ختم به خیر شد و امروز آقا زاده ما با سلام و صلوات تشریف بردن مهد!

تعطیلات کریسمس امسال خیلی متفاوت از پارسال بود!

هر کدوم خوبیای خودشُ داشت اما امسال تو خونه بودن بهتر بود!

میرفتیم مهمونی ، مهمون واسمون اومد

دور هم خوب بودیم… خدا رو شکر

عمو اردلان خیلی اوقات پیشمون بود! کسرا هم از این موضوع لذت میبرد و حسابی خوش میگذروند

میگفت:"عمو الدلان بیا تلویزیون ببینیم"

اون طفلکم نه نمیگفت!

 

نمیذاشت ناهار بخوره میگفت اول با من بازی کن بعد ناهار

 

 

یه روز هم عمو الدلان به قول کسرا میخواست صندلی بخره رفتیم IKEA.

واسش پاستیل خریدم!

رومُ برگردوندم با این صحنه روبه رو شدم!

 

 

یه آقای پیر سوئدی اومد ازم پرسید: سردش نیست!

باور کنید به همین شکل! ینی سوئدیا تعجب کردن از دست این بچه ما!

گفتم نمیدونم ! میگه گرممه!!!!

یه شبم با عمو اردلان چهارتایی رسیدیم خدمت خاله مهدخت عزیزم

که بســـــــــــــــی خوش گذشت!متاسفانه گوشیم شارژ نداشت و هیچ عکسی از اون شب ندارم!

اما به حدی کسرا احساس راحتی و خودمونی میکرد که من مونده بودم!

دستاشُ کرده بود تو جیبش واسه خودش میرفت می اومد

 مَشتی میکرد،اصلا انگار نه انگار! یه ذره بین از آرش گرفته بود واسه خودش

همه چیُ نگاه میکرد.niniweblog.com

خلاصه که جای همه خالی کلی خوندیمُ رقصیدیم ُ خندیدیم !!

عجب صدایی دارن این زن و شوهر ماشالاشون باشــــــــــــــــــــــــــــه.

این روزا هوامونم  خیلی خوب بود ، حتی روزای آفتابی داشتیم بارون خوبی بارید اما برف نه!

شنیدم خیلی جاها تو ایرن برف اومده حتی کرمان!

خوشحالم به خاطر این موضوع،خدا رو صد هزار بار شکر

امروز وقتی به لویس گفتم کرمان بعد از چند سال برف اومده تعجب کرد و  کلی دوتایی خندیدیم

سال 2014 هم واسه ما شروع شد

دعا میکنم  لحظه هاتون پر باشه از رد پای خدا

پر باشه از آرامش ،پر باشه از صبر