نیمه زمستان

 

سه سالگی با تمام سختیاش واقعا سن قشنگیه،

تلاش ناشیانه بچه ها واسه بدست آوردن استقلال،

 داد و بیدادای کودکانه برای داشتن چیزی که دوست دارن،

لجاجت و سماجت سرسختانه ، بی توجهی به حرفا ، که گاهی آدم میمونه عمدی ِ یا نه و …

 اما قسمت شیرین ماجرا حرفایی ِکه جابه جا میگن و کلماتی که خیلی بامزه تلفظ میکنن.

که این وروجک سه ساله ما در هر دو مورد خیلی قوی عمل میکنهخنده

یه مدت با هم سریال بابا لنگ درازُ نگاه میکردیم

کسرا خیلی خوشش اومده بود ، میگفت:" بابا لِنگِداز "میزاری ببینیم؟!

پنجره آشپزخونه رو باز کردم هوا عوض شه ،میگه چرا بیرونُ باز کردی!!!!

میگم بیرون نه مامان ، پنجره!!!!!!قهقهه

کسرا تو مهد یه دوست صمیم داره به اسم الکساندر، یه پسر که مامانش

سوئدی و پدرش اهل مغولستان!!!!!!!

البته جدا شدن متاسفانه،با مامان الکساندر که حرف میزدم

توضیح دادم که کسرا سوئدی بلد نیست و من خیلی از پسر شما ممنونم که باهاش مدارا میکنه!

گفت اتفاقا منم خیلی خوشحالم چون الکساندر هیچ زمان دوست صمیمی نداشته!

خلاصه یک فایده دوطرفه است این دوستی ،امیدوارم همیشه با هم خوب باشن و دعواشون نشه!!!!!

جمعه که رفتم دنبال کسرا دیدم یه نقاشی کشیدن با روبرت (یکی از مربیای مهد) 

کسرا و الکساندر…

زدمش رو در یخچال

 

 

چند روز پیش لوئیس ازم خواست با حروف انگلیسی بنویسم خوش آمدید!

تعجب منُ دید، توضیح داد میخوایم پرچم کشوارایی که بچه های اینجا 

ازش اومدنُ  با جمله "خوش آمدین" به زبون خودشون ،  بنویسیم

جمعه دیدم چه باحال شده…

ایران، ایسلند ، آمریکا، نروژ، فنلاند و البته سوئد

 

 

اینروزا تا چشم کار میکنه سفید ِ …

    برف ،برف و همه جا برف

            ما هم رفتیم برف بازی دیگه …

 

 

 

از اونجا که مامانی در یک اقدام حواس پرتانه،دستکشاشُ گم کرده

دیروزکسرا و بابایی با هم آدم برفی درست کردن و حالشُ بردن

 

 

بعد هم به کسرا گفتم دوس داری خرابش کن!!!

اونم خوشحال پرید رو کله آدم برفیش…..

امروز هم با هم رفتیم دانشگاه بابایی، قبل از رفتن کوله باباشُ  پوشیده بود

و تو خونه واسه خودش میچرخید

 

الان هم نشستیم خانوادگی به تماشای فیلم باب اسفنجی

 

         امیدوارم روزهای زمستونیتون لبریز مهربونی و زیبایی باشه.قلب

                 خدایا ممنونم که همیشه به اندازه لطف و رحمتت بهم دادی نه به اندازه لیاقتم

                 که اگه غیر از این میکردی هیچی نصیبم نمیشد…