یکی از روزای پاییزی

 

 

سلام یه سلام گرم از یه روز قشنگ پاییزی

اینجا روزای هفته تند تند میان و میرن، آخر هفته دیگه مثل برق وباد تموم میشه.

این دو روز به طرز باور نکردنی هوا آفتابی بود،همه تعجب کرده بودن.

شنبه قرار بود با دوست بابای عمو اردلان بریم استخر،رفتیم تا دم در اما گفتن استخر

بچه ها به علت تعمییرات بسته است!

گفتیم چه کنیم چیکار کنیم؟

رفتیم universium.

 

 

 

 

 جای قشنگی بود،یه ساختمان۴ طبقه که یکم باغ وحش بود،یکم آکواریوم ،یکم علمی و فضایی ،یکم…

خلاصه از هر کدوم یه چیزایی داشت

 

 

تو این قسمت سر پوشیده حیوونای زیادی آزاد بودن که جالبترینشون  میمونا بود اما

از بس شیطون بودن مگه یه جا بند میشدن که ببینیمشون!

 

 

 

اما از تمام حیواناتی که داشت این فسقلی از قسمت مارها خیلی خوشش اومده بود

این مارها اسمشون مار علف بود،اصلا سمی نبودن

 

 

اما این مارها،17 برابر مار کبرا سمی بودن!!!!

17 برابر…

 

 

یکی از طبقات ، مخصوص دنیای فضایی  بود

سفینه هایی که واسه ماموریتهای مهم رفته بودن  فضا رو شبیه سازی کرده بود .

 

 

خیلی از جاهاش واسه منم جدید بود،غذای فضا نوردا،محل ورزش کردنشون،

خوابیدنشون،دستشویی رفتنشون

این کیسه ها جاییکه خودشونُ توش آویزون میکنن و میخوابن!

 

 

 کسرا فضا نورد میشود

 

 

آکواریومش ، محوطه تونل مانند شیشه ای بود که ماهی ها رو میتونستی از همه

طرف ببینی

نور خاصی داشت،عکس نگرفتم.

اما یهو یه اره ماهی اومد و چسبید به کف آکواریوم،بالای سر ما

خیلی قشنگ و جالب بود

 

 

قسمت بازیهای فکریش هم پر بود از ایده

از بستن طناب به شکل تار عنکبوت واسه بالا رفتن بچه ها گرفته تا مسیر یابی،

اسب سواری مجازی، فوتبال مجازی…

همه و همه هم واسه سرگرم کردن بچه ها و بعضا بزرگترا…

این ظرف پر از کف ِ ، با اون دسته قرمز که بیضی شکل بود

با کمک بادی که از لوله های آبی میاومد میتونستیم به شکلای مختلف حباب درست کنیم

 

 

 تصویر روی دیوار ترکیب عکس کسرا ست با یه سری شکل هندسی!!!!

با تکون خوردن کسرا این شکل عوض میشد،به همین سادگی نیم ساعت سرگرم بود.

 

 

با اینکه پیشبینی نشده رفته بودیم ،بدون تنقلات ،آب یا میوه و این باعث شد یکم زود خسته شیم

اما در مجموع خیلی خوش گذشت.

واسه ناهار حدودای ساعت 3 رفتیم رستوران،رستورانُ گذاشت رو سرش

نمیدونم چرا الکی الکی جیغ میزد!

از خوشحالی بود، چون هیچ مسئله ای نبود، اما واقعا جیغاش همه رو ناراحت کرده بود

منُ بیشتر از همه،اشکم داشت در میاومد

هنوز نمیتونم تو جمع کنترلش کنم نمیتونم متقاعدش کنم

کار درست رو انجام بده

اومدیم خونه خیلی ناراحت بودم!

البته همه خسته بودیم قبول ،اما واقعا کسرا خارج از کنترل شده بود.

باهاش خیلی حرف زدم امیدوارم دفعه بعد بهتر رفتار کنه.

توکل بر خدا

شاید بازم باید صبر کنم