مار در شیشه

 

 

 

میدونید این چیه تو دست کسرا؟

 

 

مار؟ نه بابا تو این سرما مار کجا بوده! اینجا سوسکم زنده نمیمونه چه برسه به مار.

این خمیر بازیه که آقا کسرا مثل مار درستش کرده و مثلا گذاشته تو شیشه!

حالا جریان چیه؟

عرض میکنم خدمتتون.

روزی از روزهایی که ما ایران بودیم در واقع آخرین روزهایی که اونجا بودیم

تصمیم گرفتیم پسر کوچولومون رو ببریم آرایشگاه که تا چند وقت اینجا راحت باشیم

بابا مهدی و مامان طاهرش گفتم "ما میبریم خیالت راحت!"

نزدیک ظهر زنگ زدن گفتن ما زورمون به این نمیرسه بیا!!!

بغلش کردم و گفتم باید بری!

جیغ زد، داد زد ،منُ زد …. هر کار میکرد من خیلی خووووووووووونسرد بهش میگفتم باید بری.

آرایشگر ِ میگفت خانم این بچه ات کاراته کاره! گفتم نه این حالت معمولیش اینجوریه!

در یک لحظه چشمای تیز بین مامان سودابه تو آرایشگاه اوفتاد به یه شیشه که 

توش مار بود!!!!!

دیگه با همون آقا رو سرگرم کردیم و اون بنده خدا موهاشُ کوتاه کرد!

ولی آرایشگره به اندازه یه نخود هم بلد نبود بچه سرگرم کنه!

میگم آقا (حالا واسه این که کسرا سرگرم شه) این مارتون دماغ داره!

میگه من چه میدونم خانم چه سوالایی میکنی!

میگم آقا این مارتون چند متره؟

میگه ای بابا چی موندم!گفتم حالا یه چی بگو من که نمیخوام ثبت جهانیش کنم!!!!!!!!!!Red fox smiley 018

 

خلاصه این مار در شیشه در ذهن این بچه وروجک ما حک شده

و در کمال تعجب وقتی  امروز دیدم از من قوطی میخواد مارشُ بذاره توش که فرار نکنه!

نا خودآگاه یاد اونروز و آرایشگاه اوفتادم

خاطره ای بود واسه خودش،حالا خاطره ای شد واسه همه…

                                                                                         خدایا شکرت