بعله، پیرو مطلب قبلی،که قرار بود ما بریم بستنی بخوریم یهو بستنی به دست سر از اینجا در آوردیم… حالا…
Month: August 2013
داشتم عکساشُ نگاه میکردم چشمم اوفتاد به یه تعداد عکس که تو دوران خستگیمون گرفته بودیم و یادم رفته بود در موردشون…
…
نماز روزه هاتون…
چند روز ِ که بهم ریختم! حالم خوب نیست ایران بودم رفتم دکتر یه سری دارو داد مصرف کردم، بهتر بودم، تا یکی…
مامانی کسرا که بنده باشم تازگیا یه سرگرمیه جدید پیدا کرده! پازل حل میکنم، اما یکم متفاوت از همه پازلا ، این یه نرم افزار…
وقتی کسرا و بابایی با هم تصمیم میگیرن لباسای شسته شده رو جمع کنن نتیجه این میشه که مامانی بعد از نیم…
کاملا اتفاقی ما به یکی از اشتباهات مهلک زندگیمون پی بردیم و دیدیم گاهی چقدر لازمه یکی بیاد بگه "مجید دلبندم این …"…
مامان بیا من اینُ کُشوندمش! با تعجب اومدم بینم چی میگه ؟ دوباره چیکار کرده!!! یه مورچه رو کشته میگه کُشوندمش! فعل صرف کردنش…