استخر شنای تاریخی

 

 

 

 

بعد از اینکه پرسنال نامبر بنده ینی مامانی کسرا اومد و من رسما شهروند سوئد شدم

یه سری کارت به عنوان تخفیف ِ دندونپزشکی ،خرید عینک ، استخر شنا و باشگاه بدنسازی و…

هم به آدرس ما و به اسم بنده اومد در خونه.

امروز تصمیم گرفتیم بریم استخر شنا.

شال و کلاه کردیم و با بابایی قرار گذاشتیم و رفتیم،بعد از پذیرش و گرفتن کارت

من و کسرا از در ِ مخصوص خانمها وارد شدیم و منتظر بابایی شدیم

دیدم نیومد،به کسرا گفتم بریم تو آب؟

اول مخالفت کرد اما وقتی نشستم رو پله اول و یکم آب ریختم روش

قبول کرد که بریم تو آب ، پامُ گذاشتم رو پله دوم اما

دیدم پام به پله نرسید و رفتیم ته آب با کسرا !!!!!!!!!!!!!

یا امام رضا ،فقط تو یه لحظه احساس کردم دوتاییمون داریم غرق میشیم…

حالا این بچه طفلکم منُ محکم چسبیده بود و هل میداد ته آب،

تنها کاری که اون لحظه کردم گرفتمش روی دستم و خودم

رفتم ته آب که اون بتونه نفس بکشه،گفتم خودم مهم نیست اما یه لحظه از دستم جدا شده،

واااای که چه حالی داشتم،چند ثانیه بعد احساس کردم یه نفر داره بهم نزدیک میشه و

به سوئدی یه چیزی میگه،منُ گرفت آورد بالا، گفتم بچه ام؟ دیدم

 کسرا با یه فاصله کم  از من خدا رو شکر رو آب مونده ،بغلش کردم و از آب اومدیم بیرون

 شوکه شده بودم، همون موقع نجات غریق اومد ، گفت اتفاقی

اوفتاده؟ که اون لحظه من زبون مادریم یادم رفته بود

دیگه میخواستم واسه اون به انگلیسی هم توضیح بدم که جاتون خالی داشتیم غرق میشدیم.

کلی معذرت خواهی کرد گفت من یه لحظه رفتم دستشویی و ببخشید و…

آقا حامد هم تازه هِلک و هِلک از راه رسیدن،قیافه منُ دید شوکه شد

کلی باهاش دعوا کردم که کجا بودی؟

گفت رفته بودم کلید صندوق اماناتُ بگیرم و …که یکم 

طول کشیده (میگه بنویس کلا دو دقیقه شده بود) القصه من و پسرک

میخواستیم در عمق 180  سانتیمتری!!!!!اونم تو آب شور فقط بر اثر توهم

غرق شیم،(آخه تو آب شور کسی غرق نمیشه و اصلا علت انتخاب آب شور واسه استخرا همینه)

سرتون رو درد نیارم،نگرانتونم نکنم،بقیه اش خوب بود اولش کسرا خیلی میترسید

دوباره بیاد تو آب اما کم کم خوب شد. آخرشم دیگه بیرون نمی اومد!!!

به خاطر این ماجرا از داخل استخر عکسی نداریم

اما از بیرونش چرااااا

ali-mahsaاینجا ورودی  باشگاه ورزشی ِali-mahsa

 

 

ali-mahsaبعد از شنا و اون خاطره چایی بیسکوئیت واقعا میچسبه…ali-mahsa

 

 

ali-mahsaکسرا هم اگه نخوابه که اصلا قبول نیستali-mahsa

 

 

این منظره بیرون استخر واقعا قشنگ بود،پل چوبی،درختای انبوه،آب زلال ،بسی کیف کردیم

 

 

اما بشنوید ادامه ماجرا رو ،سوار اتوبوس شدیم شروع کرد به جیغ زدن و اذیت کردن

داشت دیوانه ام میکرد،گفتم کسرا برسیم خونه تنبیه میشی!

 انگار نه انگار .

از لحظه ای که رسیدیم گریه کرد که بره ناقلا بذار،من گفتم تو اتوبوس گفته بودم  تنبیه میشی.

اینقدر گریه کرد(نصفش الکی بود البته)که نشسته

خواب رفت،یهو دیدم ساکت شد اومدم میبینم بیهوووووووش.

خلاصه شام نخورده خوابید حالا تا کی بیدار شه …

اینم از این روز تاریخی ما

خدایا شکرت که بخیر گذشت

خدا به اونی هم که بهمون کمک کرد خیر بده