سالها پیش یه فیلم کوتاه از تلویزیون ایران پخش شد که الان نه اسمش یادمه
نه جزئیات فیلم و نه حتی بازیگراش.
اما موضوع کلی فیلم در مورد دختر بچه ۵ یا۶ ساله ای بود که پدر و مادرش
هر دو کارمند بودن بچه رو میذاشتن تو خونه درُ قفل میکردن میرفتن تا ظهر. دقیقا این صحنه اش
یادمه، دختر بچه عروسکشُ مینداخت پایین رهگذرا میدیدن،یا از همون پایین یکی دو
ساعتی باهاش حرف میزدن
یا واسش میاوردن بالا و پشت در مینشستن و باهاش حرف میزدن…
سالها بعد تو کشور سوئد یه پسر بچه سه ساله هم دقیقا همین کارو میکنه اسباب بازیاشُ
میندازه پایین، ملت یا از پایین واسش میندازن بالا یا مثل امروز یه دختر و پسر سیاه پوست،
واسش میارن تا در خونه و باهاش دوست میشن…
دختر متعجب می پرسه، چرا پرت میکنه؟میگم نمیدونم والا میخوای خودت ازش بپرس!
اونا که رفتن دوباره و دوباره و دوباره…
اما این بهانه ای شد تا با "یه دی دیا" دختر بچه سیاه پوست آفریقایی الاصلی دوست شه و
با هم پاپکورن بخورن…
هیچ زبان مشترکی ندارن اما همینکه با هم دوست شدن من خیلی خوشحالم
خدایا ممنونم