داشتم وبلاگت میخوندنم
با خودم فکر کردم من چرا در مورد تو کم مینویسم
دیدم زمانیکه عکس خودش گویای کارا و دنیای کسراست من دیگه چی بگم!!!
آبُ نگه میداشت تودهنش بعد تُف میکرد بیرون!
واسه خودش آبشار درست میکرد…
کلا این بچه بدرد کارای دستی خوب میخوره عاشق جمع کردن و بردن و جابجا کردن ِ
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری، خدا هم این حوالی هست