آرومه ، تو دنیای خودش با سرگرمیای خودش.
گه گاه سرک میکشه بیرون ، من ُ نگاه میکنه اما باز برمیگرده…
دلم نمیخواد دنیاش ُ خراب کنم
فعلا ندارم چیز ِ بهتری که بهش بدم، ترجیح میدم راحتش بزارم!!!
عاشق نی شده بهش رو بدم روزی یه بسته خراب میکنه میریزه دور…
بلد تا 10 بشماره اما نمیدونم چرا هشت جا میندازه!
قربون دستای کوچیکت من برم
نمیدونم چی شده بود دیشب به من میگفت "دخترم یه کوچولو واسم باب اسفنجی بزار"!
فک کرده بود من بهش میگم "پسرم " لابد اونم باید به من بگه" دخترم" !
چه دنیایی دارن این بچه ها آدم ازش سر در نمیاره …
خدایا سپردمش به تو