سلام
یه سلام از جنس اولین ماه زمستون ، از جنس اولین فصل سال*
ساعت 9 صبح وقت دکتر داشتی عزیز دلم ، رفتیم .
چرا اینقدر گریه ؟چرا اینقدر بی تابی؟
اصلا باورم نمیشد ، تو ایران با شوق و ذوق میرفت پیش آقای دکتر اما اینجا…
معاینه کردگفت آلرژی نیست فقط سرما خوردگیه ویروسیه
باید دوره َ ش بگذره تب ، بی حالی ، اسهال ، استفراغ همه از علائم همون ویروس ِ .
یه شربت داد واسه سرفه هاش و قرار شد استراحت کنه
از اتاق دکتر اومدیم بیرون صبر کردم تا اونجا یکم بازی کنه بعد رفتیم که دارو رو بگیریم.
اینقدر گریه کرده بود که تا نشست تو کالسکه خواب رفت ، نه ، در واقع بی هوش شد!
یه جای دنج با بابایی کشف کردیم نشستیم با هم چایی خوردیم و حرف زدیم
بیشترم در مورد شما حرف زدیم ، خیلی نگرانتم ، احساس میکنم
نتونستم جایگزین تمام اون محبتی باشم که تو ایران میگرفتی!
البته بابایی می گفت طبیعیه که تنهایی نتونم.
خیلی باهام حرف زد از آینده ات تو این کشور گفت از امکاناتی که اینجا فراهم ِو…
میدونی ، من معتقدم آدم هر جا که باشه میتونه موفق باشه
میتونه سالم زندگی کنه ، اینجا یا اونجا بودن الزاما نتیجه مثبت به همراه نداره
اما ، اینا رو واست مینویسم تا بدونی من مجبور شدم انتخاب کنم
یه طرفه معادله شرایط خوب زندگی و محیط سالم بود
طرف دیگه اش ، شرایط بد زندگی با بار عاطفیه زیاد.
من اولی رو انتخاب کردم و بهت قول میدم شاید کسی اینجا نباشه که واسه من بار عاطفیه
قضیه رو تغییر بده اما من تمام تلاشم برای تغییر این معادله واسه تو میکنم…
دوست دارم عزیزم
بیدار شده داره ماهیا رونگاه میکنه
خدایا به امید تو این قول ُ به کسرا دادم
تنهام نذار
*سال میلادی 2013