دندونای بالاش ُ میذاره رو پیشونیم محکم فشار میده
میگم گازم نگیر میگه من که گاز نمی گیرم.
من:دندونات ُ نذار رو پیشونیم فشار بدی
کسرا: باشه.
من: قول میدی؟
کسرا: کول میدم.
دوباره نیم ساعت بعد
من: گازم نگیر…
این دیالوگ بدون اغراق روزی 15 تا20 بار بین من و کسرا رد وبدل میشه
نمیدونم از این کار چه لذتی میبری!
هیچ جوری هم نمیخواد متوجه شه که این کارش من و کلافه می کنه.
باباش بهش میگه این کار نکن مامانت ناراحت میشه می دو ِ میاد پیش من
اول بوسم میکنه بعد میگه مامان بخند!!!!
بچه هم رگ خوابمون رو پیدا کرده…
اصلا گول این آفتاب نخورید ، دقیقا دما لحظه گرفتن این عکس 14- درجه است!
تازگیا از شدت سرما راضی شده دستکش می پوشه…
عدس و لوبیا ها رو باهم قاطی کرده ، خیلی عصبانی شدم
کلا کاری یاد گرفته ، حوصله اش که سر میره پیش به سوی کابینت حبوبات و…
تا چند ساعت باهاش حرف نمیزدم دید من خیلی عصبانیم با باباش رفت بیرون .
آب برکه کاملا یخ زده دیگه رسما میشه بری روش پاتیناژ بازی کنی..
مرغابیا نمیدونم کجا رفتن تو این سرما!
چنان همزاد پنداری با این اقای "پینگو" میکنه که من نگرانشم البته پینگو شخصیت یه بچه کنجکاو ُ
نشون میده که میخواد همه چی رو تجربه کنه
مثلاکیک درست میکنه یا میخواد با دوستاش قلعه درست کنه و…
تا اینجاش بد نیست اما کسرا میخواد کاراش تکرار کنه
که خوب این امکان تو زندگیا امروز متاسفانه نیست و ممکنه واسه خود بچه گرون تموم شه.
خدایا خودت همه بچه ها رو حفظ کن