بعد ازعیدهمیشه این موضوع انشاء بود:
تعطیلات خود را چگونه گذرانید؟
و اما تعطیلات ما وکسرا کوچولو ، تقریبا تمام مدت تو کرمان گذشت به عید دیدنی ودید و بازدید.
با بودن بابایی عالی بود متفاوت از سال گذشته همین موقع.
درک کسرا از محیط خیلی بیشتر شده واین به نوعی نوید روزای بهتر رو می ده بهتر از لحاظ برقراری
ارتباطمون با هم . من یعنی مامانی کسرا عاشق ارتباط مثبت با اشخاص مختلفم
و حالا اگه این شخص پسرم باشه واقعا لذت بخش تره.
احساس می کنم اگه میتونست متوجه حرفام بشه خیلی بیشتر و بهتر می تونستم
روش تاثیر بذارم و اونم می تونست منو بهتر و راحت تر قبول کنه و این یعنی یه موفقیت بزرگ!!!
اما باید صبر کنم باید مثل یه مادر رفتار کنم صبر چیزیه که یه زن بعد از مادر شدن
یاد میگیره مجبوره یادبگیره ، در طول نه ماه انتظار با بالا و پایین شدناش
با ورجه وروجکاش و…، تو هیچکاری نمی تونی بکنی غیر از صبر
شب بیداری واسه شیر دادنش واسه آروم کردنش واسه تب داشتنش و این یعنی اینکه تو مادر شدی
و الامان از این حس عذاب وجدان که من مادر خوبی که باید باشم نیستم…
خدایا سپردمش دست تو
بگذریم این دغدغه های مادرانه من که تمومی نداره بریم سراغ همون موضوع انشامون
با خانواده مادری اطراف شهر به قول یکی از بچه ها یه تابی خوردیم و برگشتیم خوب بودجای همه خالی
بیشتر از همه کسرا دلی از عزا در آورد دایم تو باغ و حیاط و اینور واونور خلاصه
در طول 20 ماه عمر پر بارش اینقدر بازی نکرده بود که این چند روز.
اینم یه عکس از پسر بازیگوش سر سفره هفت سین
توپش به اندازه خودشه اینقدر سنگین بود که من نمی تونستم بلندش کنم!
امیدوارم سال 1391سالی باشه پراز شادی و لبخند واسه تو
دوستدارتو مامانی
