برای اولین بار جشنواره کودک ونوجوان تو شهر ما یعنی کرمان برگذار شده
دیشب من و اقا پسرگلم به همراه مامان بزرگا و بابابزرگای مهربون با عمه وعمو و خلاصه
تمام فک و فامیل رفتیم دیدن این نمایشگاه
من که فکر نمی کردم در این سطح باشه و زمانیکه رفتم دیدم کلی تعجب کردم
ناشرای معتبر ،کتابای خوب ومفید، اسباب بازیهای مناسب واسه سنین مختلف …
از اونجا که من خودم خیلی به کتاب خوندن علاقه دارم دلم میخواد پسمل گلم هم کتاب وکتابخوندن رو دوست داشته باشه
البته من به علائق شما احترام میذارم عزیزم حالا شامل هر چی که باشه
خلاصه من یعنی مامانی واسه گل پسر چند جلد کتاب و سی دی شعر خریدم خدا کنه دوست
داشته باشی وقتی خودم بچه بودم خیلی از نوار قصه همراه کتابش خوشم می اومد واسه همین
گشتم واسه شما هم پیدا کنم که مورد مناسبی ندیدم مجبور شدم جداگانه چندتا کتاب و سی دی
واست بخرم
البته باید توضیح بدم شما هر چی می دیدی دستت دراز می کردی طرفش و با گفتن اِ اِ اِ …
یعنی من میخوام سرو صدا بپا می کردی و می خواستی برداری واسه خودت
اما مامانم من که نمی تونم همه نمایشگاه واست بخرم
تازشم خیلی از اون کتابها و اسباب بازی ها اصلا واسه سن شما نبود
روی یه پارچه بزرگ بچه ها نقاشی میکشیدن اما چون کسرا نمی تونست نقاشی کنه من اسمش
نوشتم که یادگاری بمونه!!!
اگه بدونید این وروجک دیشب اصرار که می خواد سرسره بازی کنه!!!
وای خدای من شما که نمی تونی راه بری چجوری می خوای بری بالا ی سرسره؟؟؟
از بچه ها خواهش کردم چند لحظه از یه سرسره دیگه استفاده کنن، این فسقلی هم پایین سرسره
نشسته چهار دست و پا یکم میومد بالا بعد سر می خورد پایین !!!
با این شیطو نیات خدا به خیر کنه
حدودساعت 10 برگشتیم خونه و شما تو ماشین موقع شیر خوردن خواب رفتی
خدا نگهت داره گلم
دوستدارد تو مامانی