رفتیم دیدن زن دایی و دایی رضا (اونا تو یه شهر دیگه زندگی میکنن!)حالشون بهتر شده بود
اما هنوز یکم ناراحت بودن البته من که بهشون حق می دم درسته قسمت بود ،
مصلحت بود، اما آدم ناراحت می شه .
البته باید توضیح بدم کسرا من کشت از بس اذیت کرد اصلا نمی فهمیدم چش شده
فقط نق میزد وگریه می کرد !!!
یکی می گفت دلش درد می کنه یکی می گفت واسه دندونشه که داره در میاد خلاصه…
بهر حال امیدوارم خدا بهشون کمک کنه زودتر این قضیه رو با خودشون حل کنن و برگردن
به روزای خوشی که با هم داشتن و خیلی زود خدا یه نی نی ناز بهشون بده
التماس دعا