…
Month: August 2011
رفتیم دیدن زن دایی و دایی رضا (اونا تو یه شهر دیگه زندگی میکنن!)حالشون بهتر شده بود اما هنوز یکم ناراحت بودن البته…
با نیم ساعت تاخیر(از طرف خانم دکتر) بالاخره موفق شدم ایشون رو ببینم و در مورد پسر قشنگم …
امروز یه متن جالب با یکسری نکات آموزنده به چشمم خورد دیدم بد نیست واست بنو یسمش شاید یه روزی بتونه کمکت کنه …
وای خدای من دارم از خوشحالی بال در میارم یه خبر خیلی خوب…
وااااااااااااای خدای من دیروز رفتم خونه میبینم به آقا پسر وسط…
امروز 12 اردیبهشت روز معلم به تمام اساتید و معلم های عزیز این روز تبریک می گم به امید روزی…
دوست دارم عزیزم
الان ساعت حدود 6 عصر کسرا خوابه ومن یعنی مامانی کسرا دلم خیلی گرفته چون بابایی حدود یکساعت پیش مجبور شد به یه سفر کاری…
امروز داشتم فکر میکردم دیدم آخی پسمل من خاله نداره چقدر حیف من خودم خاله هامو خیلی دوست دارم وفکر می کنم همه همین جور…
از عادتهای جالب کسرا کوچولو که من عاشقشم اینه که موقع شیر خوردن دستم نازمیکنه تا خواب بره !آخی اینقدر خوشگل اینکارو میکنه!