اولین گردش با کالسکه

چند روزبود بابایی واسه یه کاری رفته بودمسافرت ومامانی وکسرا رو تنها گذاشته بود

البته امروز برگشته من هنوز

ندیدمش ولی باهاش که صحبت کردم گفت چند دقیقه دیگه میرسه خونه  ومن ظهر

که رسیدن خونه میبینمشniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

دیشب عمو هادی و خانمشون با عمه هانیه و نامزدشون اومدن دنبال من وکسرا کوچولو که بریم بگردیم  

 

کالسکه آقا پسمل رو هم برداشتیم  رفتیم پارک این اولین تجربه کالسکه سواری  کسرا

کوچولو  تو پارک  بود

 

ساکت و  آروم نشسته بود بچه هارو تماشا می کرد.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com متفرقه

                    (این عکس بعدا تو خونه ازت گرفتم، عمرم اونجا یادم رفت ازت عکس بگیرم)                                                         

 

 

کلی ذوقشو کردیم تازشم آقا پسملمو سوار تاب کردم اینقدر خوشش اومد  حالا پیاده نمی شدniniweblog.com

 

موقع رفتن نمی تونستم کالسکت جمع کنم ای خدا شاید 10 دقیقه بود که  بهش ور میرفتم

به بابابزرگی زنگ زدیم که این چجوریه اون بنده خدا گفت ولی ما بازم نتونستیم آخرش عمو هادی موفق شد زامنشو

پیدا کنه شانس آوردیم وگرنه مجبور میشدیم بذاریمش رو سقف ماشین بیاریمش خونه

دم عمو گرم

 بعد همگی رفتیم یه بستنی زدیم و اومدیم خونه  آخی شما که نمیتونستی بخوری !!! همش به بستنی تو دستمامانی نگاه میکردی 

 اما همه چی به این خوبی تموم نشد اومدیم خونه من رفتم مسواک بزنم که بخوابیم  

برگشتم دیدم  دست گرفتی

به کمد می خوای بلند شی مامانی قوربونت بره بذار چهار دست وپا رفتن ودرست یاد بگیری …niniweblog.com

حواست پرت شد طرف من دستت ول شد صورتت خورد تو کمد الهی من بمیرم گریه شدی اما تا بغلت کردم آروم

گرفتی  بهت شیر  دادم خواب رفتی فکر کنم چون خسته شده بودی  زود خواب رفتی 

 خیلی نگرانتم از حالا به بعداز این برنامه ها(به درودیوار خوردن)زیاد داریم خدا رحم کنه