چندروز گذشته تعطیلات طولانی داشتیم سه تایی(من وشما وبابایی)همراه مادربزرگ وپدربزرگ عزیز
زدیم به جاده و رفتیم باغ مادر پری(مامان بزرگی من) خیلی هوا خوب بود تقریبا همه
اومده بودن دایی ها . خاله هاو…
البته از اونجایی که حدود5 یا شایدم 6 ماه بود که شما اقوام رو ندیده بودین (همون جریان کوچولو
بودی نمی بردمت مهمونی و…قبلا واست توضیح دادم گلم!) کلی غریبی می کردی
هی نق ونوق هی بهانه گیری …
هرکی شما رو می دید کلی ذوق می کرد که آخی چه پسمل نازی…ولی تا می خواستن بغلت کنن یا
ببوسنت بغض می کردی !!!
دیروز متوجه شدم یکی دیگه از دندونای خوشگلت داره در میاد عزیزم از دندونای نیش بالا گلم شاید بهمین خاطر یکم اذیت شدی مامانم
در مجموع خوش گذشت دیگه باید کم کم واسه سفر مشهد آماده شیم خیلی خوشحالم
16خرداد90
دوست داره تومامانی